وبلاگ تفریحی یکی دوتا

وبلاگ تفریحی یکی دوتا

یکی از یکی دوتایی ها که دوتا یکی دوتا می آفرینه با یکی دوتا باش تا یکی دوتا هم با تو باشه فقط یکی دوتا
وبلاگ تفریحی یکی دوتا

وبلاگ تفریحی یکی دوتا

یکی از یکی دوتایی ها که دوتا یکی دوتا می آفرینه با یکی دوتا باش تا یکی دوتا هم با تو باشه فقط یکی دوتا

سرگردون ( شعر)

از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده 
آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده 

غم سرگردونیام‌و با تو صادقانه گفتم 
اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم 

من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم 

تو تموم طول جاده که افق برابرم بود 
شوق تو راه توشه من اسم تو همسفرم بود 

من دل‌شیشه‌ای هرجا هر شکستن که شکستم 
زیر کوه‌بار غصه هر نشستن که نشستم 

عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده 
تو رو فریاد زدم و باز خون شدم تو رگ جاده 

من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم 
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم 

نیزه نمباد شرجی وسط دشت تابستون 
تازیانه‌های رگبار توی چله زمستون 

نتونستن، نتونستن کینه‌ی من‌و بگیرن 
از من خسته‌ی خسته شوق رفتن‌و بگیرن 

حالا که رسیدم اینجا پر قصه برا گفتن 
پرنیاز تو برای آه کشیدن و شنفتن 

تو رو با خودم غریبه از غمم جدا می‌بینم 
خودم‌و پر از ترانه، تو رو بی‌صدا می‌بینم 

اون همیشه بامحبت برای من دیگه نیستی 
نگو صادقی به عشقت آخه چشمات میگه نیستی 

من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم 
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم 

ایرج جنتی عطائی

بیا متفاوت باشیم

همسفر! 
در این راه طولانی، که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد، بگذار خرده اختلاف‌هایمان باهم، باقی بماند. 
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. 
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم 
و هرچه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد. 

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه‌ی نگاه کردن را. 
مخواه که انتخاب‌مان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویامان یکی. 
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست 
و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است. 

عزیز من!
دو نفر که سخت و بی‌حساب عاشق‌ هم‌اند و عشق، آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، 
واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند!
اگر چنین حالتی پیش بیاید باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق. یکی کافی است.
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد، 
بگذار فرق داشته باشیم، بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم، بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هرچیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ 
اما نخواهیم که بحث، مارا به نقطه‌ی مطلقاً  واحدی برساند.

بحث باید مارا به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
بیا بحث کنیم، بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم، بیا کلنجار برویم؛ 
اما سرانجام نخواهیم غلبه کنیم و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است، تفاهم بهتر از تسلیم شدن است.
من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم 
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی‌آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.

عزیز من!
دونیمه، زمانی به راستی یکی می‌شوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» می‌سازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران کنند، 
نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه‌ای را پیش نکشند؛ 
پس بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
بیا تصمیم بگیریم که حرکات‌مان، رفتارمان، حرف‌زدن‌مان و سلیقه‌مان، کاملاً یکی نشود 
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف‌ها و حتی اختلاف‌های اساسی‌مان، باقی بماند 
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله‌ی تهاجم قرار ندهیم…

عزیز من! بیا متفاوت باشیم!

نادر ابراهیمی

تفاهم تفاوت عشق همسفر چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم

چشمه ی طوسی

توی هر ضرر باید استفاده‌ای باشه 
باخت باید احساس فوق‌العاده‌ای باشه 
آه فاتح قلبم فکرشم نمی‌کردی 
رام کردن این شیر کار ساده‌ای باشه 

آه چشمه‌ی طوسی، آه چشم ویروسی 
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه 
مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مردم 
از تو درد لذت‌بخش هرچی می‌کشم خوبه 

من یه بچه‌ی شیطون توی کوچه‌ها بودم 
عشق تو بزرگم کرد، عشق تو هلاکم کرد 
جیک جیک مستونم بود و عشق بازیگوش 
مثل جوجه‌ی مرده توی باغچه خاکم کرد 

آه چشمه‌ی طوسی، آه چشم ویروسی 
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه 
مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مردم 
از تو درد لذت‌بخش هرچی می‌کشم خوبه 

آفرین به این زور و آفرین به این بازو 
آفرین به این چشم و آفرین به این ابرو 
آفرین به هر شب که بی‌گدار می‌باره 
با جنون در افتادن خیلی آفرین داره 

با تو هیچ کس جز من بی‌سپر نمی‌جنگه 
با تو هیچ کس از این بیشتر نمی‌جنگه 
با جنون در افتادم باز کار دستم داد 
آه فاتح قلبم عشق تو شکستم داد

ترانه‌سرا: حسین صفا